حروف



می‌دونم این سوال تکراریه، اما، دوست داشتم منم از خواننده‌های وبلاگم بپرسم که دلتون می‌خواد جای کدوم شخصیت از کدوم داستان باشید؟ اگه دوست دارید در این باره یه مقدار هم توضیح بدید.

این هم به شناختن دید شما نسبت به شخصیت داستان کمک می‌کنه هم خودش نوعی معرفی و پیشنهاد کتاب برای خرید بهاره است.

من خودم دوست داشتم جای شخصیت ماری توی عقاید یک دلقک باشم.


مثل خنده که نشونۀ شادی نیست؛ مثل تنفس که نشونۀ زندگی نیست؛ مثل پرواز که نشونۀ عروج نیست؛ مثل موندن که نشونۀ تعهد نیست؛ مثل نگاه کردن که نشونۀ دیدن نیست؛ مثل حادثه که نشونۀ اجابت نیست؛ مثل رد شدن که نشونۀ بخشیدن نیست؛ مثل نگفتن که نشونۀ فراموش کردن نیست؛ مثل عُسر که نشونۀ یُسر نیست؛ مثل سکوت که نشونۀ آرامش نیست؛ مثل بزرگی دریا که نشونۀ مهربونی‌اش نیست؛ مثل کم‌نوری ستاره که نشونۀ کوچکی‌اش نیست؛ مثل خواستن که نشونۀ مهر نیست؛ مثل گذشتن که نشونۀ بی‌مهری نیست؛ مثل بی‌رنگی که نشونۀ پاکی نیست؛ مثل راه که نشونۀ رسیدن نیست؛ مثل خستگی که نشونۀ بریدن نیست؛ مثل انتظار که نشونۀ امید نیست؛ مثل قسم که نشونۀ حقیقت‌گویی نیست؛ مثل شک که نشونۀ ارتداد نیست؛ مثل خیلی‌های دیگه.


آدمه و مفهوم ساختن، نماد ساختن برای همون مفهوم، نشونه گذاشتن، بسط دادن. آدمه و معنی دادن به اشیاء. آدمه و حالی به حالی شدن از این ساخت‌وسازهاش.

آدمه و قراردادهایی که کسی ازشون سر در نمی‌آره، مفاهیمی که به لفظ نمی‌رسونه. آدمه و. آره، آدمه و سه‌نقطه‌هاش. 


من اسفند ۹۸ رو سخت تموم کردم و فروردین ۹۹ برام تلخ شروع شد. می‌دونم که اون سختی و این تلخی به جای خودشون رو زندگی‌ام اثر می‌‌ذارن.

لطفاً برای شادی روح عزیز از دست رفته‌مون و صبر و آرامش خودمون دعا کنید. و ببخشید که نظرهای این مطلب رو بسته نگه می‌دارم؛ تسلیت گفتن و شنیدن هر دو برام سخته و هیچ‌وقت نتونستم تسلایی توش پیدا کنم.


از خودم خواستم وقتی که خسته یا مریض‌ام چیزی اینجا منتشر نکنم.۱ هیچ‌وقت از مسائل خانوادگی‌ام ننوشتم. از محل کارم کم نوشتم و از مسائل خصوصی یا عاطفی‌ام به‌ندرت. خجالت کشیدم از دوران بیکاری‌ام بنویسم. به سردرگمی‌ام درباره‌ی مهاجرت گذرا اشاره کردم. خیلی به مشکل جسمی‌ام (بعد از هفت، هشت سال هنوز اسم بیماری رو روش نمی‌ذارم) بها ندادم اینجا. از فداکاری‌های مادرم هیچ‌چی ننوشتم. از مادرم هم، و همین‌طور از مهری که بین‌مو‌نه. از شادی‌هام کم حرف زدم. از ترس‌هام کمتر. و اجازه دادم غم زیادی اینجا موج بزنه. از دلتنگی‌هام، از انگشت‌شمار آدم‌هایی که دلتنگ‌شون می‌شدم هیچ‌وقت پیش هیچ‌کس حرف نزدم. خشمم به‌ندرت به حرف‌های اینجا سرایت کرد. هیچ‌وقت گفتم ندانسته‌هام بهم احساس ضعف قابل‌ توجهی می‌دن؟ از اونچه بودم و اونچه شدم چی گفتم؟ از انتخاب تنهایی، از یک ماه اعتصاب خونگی‌ام توی پاییز ۹۸ چی؟ از اینکه سال ۹۷ روزهای به‌غایت شیرین و به‌غایت تلخی داشت چطور؟ از جمله‌ای که نمی‌دونید چیه، چون پاکش کردم هم بپرسم؟ با این‌همه چارچوبی که من دور زندگی‌ام ساختم، با وجود این ستون‌های لعنتی، اصلاً من از چی حرف زدم اینجا؟ از چی؟


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آخرین مطالب 49831630 ماورا Poems of movahede mousavi ایبنا و خبر دانلود کده راه صلح و آزادی طلا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد footi1 goldenbird